عنوان:
نمازجمعه (1372/12/14)
25/1/1390
خطبهٴ اول:
توصيه به تقوا در وصيتنامه اميرمؤمنان(عليه السلام)
وجود همه كمالات الهي در اميرمؤمنان(عليه السلام) و ساير خلفاي حق
احاطه اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اسرار و حقايق ملكوتي
ويژگي اميرالمؤمنين(عليه السلام) در پرسش از رسول خدا(صلّي الله عليه وآله و سلّم)
دربارهٴ امور مختلف
حضور اميرمؤمنان(عليه السلام) در حَرَمخانه جان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و
سلّم)
افزوني معارف مطرح شده توسط اميرمؤمنان(عليه السلام) نسبت به مجموع سخنان ساير
صحابه
آگاهي اميرمؤمنان(عليه السلام)بر اسر ار عالم و سرنوشت انسانها
جامعتر بودن علم الهي اميرمؤمنان نسبت به آگاهي غيبي حضرت عيسي(عليه السلام)
تقدم اسلام آوردن اميرمؤمنان(عليه السلام) بر سايرين
شجاعت امام علي(عليه السلام) در جهاد اصغر و جهاد اكبر و معناي دنياي مذموم
وصيت اميرمؤمنان(عليه السلام) دربارهٴ اموال خويش
نفرين امام علي(عليه السلام) دربارهٴ امت تبهكار
لزوم توجه به علوّ مقام اهلبيت(عليهم السلام) و محدود نكردن آنان به فضايل متوسط
خطبهٴ دوم:
وصيت اميرمؤمنان(عليه السلام) به اقامه قرآن و عترت
توفيق امام خميني(قدس سره) در اقامه قرآن و عترت
وصاياي اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيش از شهادت
لزوم شركت در راهپيمايي روز قدس و اشاره به جنايات و عوامفريبي استكبار
پيروزي هميشگي حق
كافي نبودن دعا جهت حل مشكلات و كارآمدي آن در كنار انجام وظيفه
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد و الثناء لله الذي لا يحصي ثنائه الّا هو و الصلاة و السلام علي جميع
الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين
سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّيٰ و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله
توصيه به تقوا در وصيتنامه اميرمؤمنان(عليه السلام)
سالروز شهادت مولي الموحدين اميرالمؤمنين عليبنابيطالب(عليه افضل صلوات المصلين)
را به ساحت مقدس بقية الله(ارواح من سواه فداه) تعزيت عرض ميكنيم! بحثهاي دو خطبه
امروز در محور كمالات و كلمات نوراني همان حضرت خواهد بود. در چهره وصيتنامه الهي
آن حضرت دستور تقوا قرار گرفت؛ فرمود من همه شما را به تقواي خدا سفارش ميكنم[1].
گرچه بحثها درباره خطبهها و نامههاي نهجالبلاغه ميگذشت ولي امروز همين بحث به
صورت متفرق از كلمات نوراني آن حضرت كه قسمت مهمش از نهجالبلاغه است به عرضتان
ميرسد.
وجود همه كمالات الهي در اميرمؤمنان(عليه السلام) و ساير خلفاي حق
آن مقداري كه بشر از كمال چيزي ميفهمد در دعاي امام باقر كه باقر علوم اولين و
آخرين است به عنوان دعاي «سحر» جلوه كرده است؛ صدر و ساقه اين دعاي «سحر» اوصاف كلي
و جزئي خداست [كه] از بها و كمال و جلال و جمال گرفته تا به جبروت ختم شده است؛
اينها كمالات خداست. همه اين كمالات منتها بالعرض و، بالتبع (نه بالذات
وبالاستقلال) در خليفة الله كه علي(صلوات الله و سلامه عليه) مظهر تام خلافت است
محقق است زيرا خدا همه اسماي الهي را به خليفهاش كه انسان كامل است ياد داد. آنچه
را شما در دعاي «سحر» به نحو بالذات و بالاستقلال درباره خدا سراغ داريد، به نحو
تبع و عرض در خليفة الله مييابيد.
احاطه اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اسر ار و حقايق ملكوتي
وقتي به سخنان خود خليفة الله عليبنابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) مراجعه
ميكنيد ميبينيد او شجاعتش را در اين نميداند كه عمروبنعبدود و مانند آن را به
خاك انداخت؛ او شهامتش را در اين نميداند كه در قلعه خيبر را كَند، او شهامتش را
در علم و عملي ديگر ميداند؛ آنجا كه بخواهد خود را معرفي كند با اين بيان ذكر
ميكند كه «سَلوني قبلَ انْ تَفْقِدُوني فَلأنا بطُرُق السَّماءِ اعْلَمُ مِنّي
بِطُرُقِ الأرضِ»[2]؛ هر چه خواستيد از من بپرسيد ـ اين يك تحدي جهاني است؛ اين حرف
را غير از علي(سلام الله عليه) هيچ كس نگفت مگر اينكه رسوا شد و از غير خليفة الله
هم ساخته نيست كه چنين تحدي كند ـ فرمود راههاي آسماني را من بهتر از راههاي زميني
بلدم. منظور از اين آسمان همان است كه به روي مؤمنين باز است و به چهره كافران بسته
است نه اين آسمان نجومي و رياضي؛ آن آسماني كه فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ
أَبْوابُ السَّماءِ﴾[3] نه اين آسمان مادي كه هماكنون سفينهها مرتب در آنجا در
تردّداند. فرمود آن آسماني كه درش هرگز به روي كافر باز نميشود من راههاي آن
آسمانها را بهتر از راههاي زميني بلدم، چون يك انسان ملكوتي، ملكوتش قويتر از مُلك
است براي اينكه ملكوت قويتر از مُلك است وگرنه از جهت عالِم تفاوتي نيست تفاوت در
معلوم است.
ويژگي امير المؤمنين(عليه السلام) در پرسش از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و
سلّم) دربارهٴ امور مختلف
فرمود من با ساير اصحاب فرقم اين است كه «ليس كلُّ اصحاب رسول الله(صلّي الله عليه
و آله و سلّم) من كان يَسْأله ويَسْتَفْهمُهُ ... و كان لا يَمُرّ بي مِنْ ذلك شيءٌ
الا و سَألْتُهُ عنه و حَفِظْتُهُ»[4]؛ فرمود من با ساير اصحاب فرقم اين است كه
آنها اين معارف را از رسول خدا سؤال نميكردند ولي من هيچ مطلبي پيش نميآمد مگر
اينكه ميپرسيدم و ميفهميدم و حفظ ميكردم (من با ديگران چنين فرقي دارم) لذا هر
چه بخواهيد من ميدانم.
حضور اميرمؤمنان(عليه السلام) در حرمخانه جان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
اگر خواستيد آدرس ولايت علي را درست بررسي كنيد كه او كجاست، بايد در حرم امن قلب
پيغمبر راه پيدا كنيد؛ پيكر مطهرش در درون كعبه به دنيا آمده است [كه] اين كار جسمي
است اما جان علي در جان پيغمبر قرار دارد. اين نه تنها به جهت آيه مباهله است كه
فرمود علي به منزله نفس ماست: ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ﴾[5] بلكه از ضميمه
كردن خطبه نهجالبلاغه با آيه قرآن [اين مطلب] استنباط ميشود. در نهجالبلاغه حضرت
ادعايي دارد [كه] چون معصوم است و ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَويٰ﴾[6] است مقبول است و
مشابه اين ادعا را هم خود پيغمبر درباره علي(سلام الله عليهما) بيان كرد؛ در همان
خطبه معروف «قاصعه» فرمود: «اري نورَ الوحيِ و الرسالة و أشُمُّ ريحَ النبوة»[7]؛
من نور وحي و رسالت را ميبينم و بوي نبوت را استشمام ميكنم [و] در همان خطبه دارد
كه رسول اكرم به عليبنابيطالب(سلام الله عليهما) فرمود: «انّك تَسْمَعُ ما
اَسْمَعُ و تَري ما اَري إلاّ أنَّكَ لَسْتَ بنَبِيٍّ وَلَكنَّكَ لَوَزيرٌ»[8]
فرمود علي هرچه را من ميبينم تو ميبيني و هر چه را من ميشنوم تو ميشنوي منتها
تو وليّ هستي و وزير من هستي و رسول و نبي نيستي؛ اين مقدمهاي است كه در
نهجالبلاغه هست اما آيه قرآن دارد: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ٭ عَلي
قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾[9] يعني اين فرشته وحي، پيام الهي را
ميآورد بر قلب توي پيغمبر [و] با گوش دل توي پيغمبر حرف ميزند [و] ديگران حرف
فرشته را نميشنوند چون در درون دل توست؛ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ٭ عَلي
قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾ پس در مَحرَمخانه دل، چشمي هست گوشي هست
بينشي هست و مانند كه بعضي دارند و بعضي ندارند، آن كاملش را انبيا و اوليا(عليهم
السلام) دارند ناقصش را مؤمنين دارند و غير مؤمن فاقد آن است كه ﴿لا تَعْمَي
اْلأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ﴾[10]. آنها كه
عُمْي و صُمّ و بُكْماند خارج از بحثاند، مؤمنين ضعيفش را دارند و كامل معصومش را
معصومين دارند، پس در حريم دلِ رسول گرامي جا براي نزول فرشتههاست فرشته وحي آنجا
ميآيد و آنجا پيام خدا را پياده ميكند كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ٭ عَلي
قَلْبِكَ﴾ اگر كسي در درونِ دلِ پيغمبر نباشد چگونه حرف فرشته را ميشنود چگونه بوي
نبوت را استشمام ميكند چگونه آنچه را پيغمبر ميبيند او ميبيند؟! از انضمام خطبه
«قاصعه» به اين آيه نوراني بر ميآيد كه عليبنابيطالب در درونِ جانِ جانان قرار
دارد اين ميشود نَفْسِ پيغمبر؛ اينها اگر از نظر بدن كثيرند، در آنجا نور واحدند.
اين زيارتهاي بلند مخصوصاً زيارت «جامعه كبير» اين مضمونها را تفهيم ميكند؛ از
آن به بعد حرف علي(صلوات الله عليه) خيلي رساست.
افزوني معارف مطرح شده توسط اميرمؤمنان(عليه السلام) نسبت به مجموع سخنان ساير
صحابه
فرمود هيچ كسي مثل من نبود؛ خب تقريباً دوازده هزار نفر ـ آنهايي كه نامشان در
اُسدالغابة و امثال اُسدالغابة آمده، در حدود دوازده هزار نفر ـ وجود مبارك رسول
گرامي را ادراك كردند؛ اين دوازده هزار نفر يك طرف و عليبنابيطالب يك طرف! اينها
به اندازه علي حرف ندارند براي گفتن؛ همه آن دوازده هزار نفر را شما جمع بكنيد،
تمام اين افرادي كه در مدت 23 سال محضرِ پيغمبر را يكبار يا بيشتر درك كردند [به
اندازه علي(عليه السلام) حرف ندارند]؛ خب اين همه مردم در ظرف 23 سال با رسول گرامي
بودند و وجود مبارك حضرت امير يك تنه حرفدارد.
آگاهي اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اسرار عالم و سرنوشت انسانها
در همان نهجالبلاغه دارد كه «كان يجاور في كلِّ سنةٍ بحراء فأراهُ و لا يَرَاهُ
غيري»؛ هر ساله پيغمبر در حِراء مجاور ميشد، فقط من ميديدم و ديگران نميديدند؛
ديگران فكر ميكردند او آمده براي چراي گوسفندها اما به حراء ميرود و چه ميكند را
من ديدم و من ميدانم؛ «و لا يَرَاهُ غيري». چنين كسي وقتي سر بر ميآورد و ادعا
ميكند، ميگويد: «سلوني قبلَ اَنْ تَفْقِدوني»[11]؛ سوگند ياد ميكند: «فو الّذي
نفسي بِيَدِه لا تَسألوُني عن شيءٍ فيما بينَكم و بينَ السّاعَةِ و لا عن فِئَةٍ
تَهدي مِائَةً و تُضِلَّ مِائَةً إلاّ أنْبَأتُكُم بناعِقها و قائدِها و
سائقِها»[12]؛ فرمود هر چه ميخواهيد از من بپرسيد، قسم به ذات كسي جان علي در دست
اوست اگر جريان آينده را از الآن تا قيامت [بپرسيد من ميدانم]؛ الآن كه مثلاً 25
سال بعد از رحلت حضرت رسول است مثلاً سنه 35 هجري يا 30 هجري يا 34 هجري است؛ فرمود
از الآن تا قيامت.
حالا معلوم نيست قيامت چه زماني قيام ميكند ممكن است يك روز بعد قيام بكند يك ساعت
بعد قيام بكند يك ميليون سال بعد قيام بكند، ما چه ميدانيم ما هر لحظه منتظريم؛
اما اين دعا و ادعاي علوي اين است كه فرمود قسم به ذات كسي كه جان علي در دست اوست
از حوادث الآن تا روز قيامت هر چه بپرسيد علي بلد است؛ احزاب و گروهها كه مايه
هدايت عدهاي و گمراهي عدهاي هستند را من ميدانم رهبرانش كيست سائقشان كيست
قائدشان كيست دنبالهكننده كيست جلورونده كيست (همه را بلدم). اين حرف را در حضور
دوست و دشمن گفت، احدي انكار نكرد و دوست و دشمن هم اين را نقل كردند: «فوالّذي
نفسي بيده لا تسألوني عن شيء فيما بينكم و بين السّاعة، و لا عن فئة تهدي مائةً و
تضلّ مائةً إلاّ أنبأتكم بناعقها و قائدها، و سائقها، و مناخ ركابها،و محط رحالها»
در اوائل نهجالبلاغه هم هست كه «و اللّهِ لو شِئْتُ أنْ أخبِرَ كلَّ رجلٍ منكم
بِمَخرَجِهِ و مَوْلِجِهِ و جميع شأنِهِ لَفَعَلْتُ ولكِنْ اَخافُ اَنْ تفكفروا
فِيَّ برسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[13]؛ قسم به خدا من سرنوشت تك تك
شما را ميدانم؛ من نه تنها درباره آينده چنين علمي دارم درباره حال هم چنين علمي
دارم، سرگذشت تك تك شما را ميدانم.
جامعتر بودن علم الهي اميرمؤمنان نسبت به آگاهي غيبي حضرت عيسي(عليه السلام)
ادعايي كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم از عيسيبنمريم نقل كرد كمرنگتر از اين
است: ﴿أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ﴾[14]؛
محدوده ادعاي عيسي به اندازه انجيل عيسي است، هيچ پيغمبري بالاتر از كتاب خود حرف
نميزند. هر پيغمبر همتاي كتاب خودش است (اين يك مقدمه)، علي چون جان پيغمبر است
همتاي قرآن است (اين دو مقدمه)، و قرآن نه تنها مصدق صحف گذشتههاست بلكه مُهيمِن
بر همه كتابهاست (اين سه مقدمه)، كسي كه همتاي مُهيمِن است مُهيمِن خواهد بود (اين
نتيجه يا مقدمه چهارم). ادعاي عيسي طبق بيان خدا در قرآن در همين حد است كه
﴿أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ﴾ و مانند آن
اما ادعاي علي(صلوات الله و سلامه عليه) اين است كه به سرنوشت تك تك شما و به تك تك
سرنوشتهاي شما آگاهم ولي اگر بگويم شايد آن ظرفيت را نداشته باشيد و بگوييد ـ معاذ
الله ـ علي از پيغمبر افضل است و همين مايه ارتداد شما بشود اما [حضرت] اين را با
اولياي خواص در ميان ميگذارد [با] آنها كه چنين ظرفيتي دارند، چون «انّ هذه
القلوبَ اَوْعِيَةٌ فَخَيْرُها أوْعاها»[15].
تقدم اسلام آوردن اميرمؤمنان(عليه السلام) بر سايرين
فرمود: «انا اول مَن انابَ وسَمِعَ وأجابَ»[16]؛ من اول كسي بودم كه حرف پيغمبر را
گوش كردم من قبل از اسلام ديگران مسلمان شدم. اينكه ميگويند انقلابي قبل از
انقلاب، براي آن است كه تشخيص دادن راه بسيار سخت است و تحمل خطر آن سختتر؛ فرمود
آن روز كه براي خيليها معلوم نبود اسلام حق است من تشخيص دادم [كه حق است] آن روز
كه خطر داشت من به استقبال خطر رفتم: «انا اول من اناب»[17].
شجاعت امام علي(عليه السلام) در جهاد اصغرو جهاد اكبر و معناي دنياي مذموم
اينها گوشههايي از علم آن حضرت بود اما شجاعت آن حضرت: سلحشوراني بودند كه شمشير
كِشي ميكردند ولي حضرت فرمود اگر همه عرب صف ببندند من رو برنميگردانم: «و اللّه
لو تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ علي قِتالي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْها»[18]. اينها مهم نيست
اينها در جهاد اصغر است اينها را ميگويند شجاعت صغرا؛ آنكه در جهاد اصغر پيروز
است داراي شجاعت صغراست [و] آن كه در جهاد اكبر ظفرمند است داراي شجاعت كبراست [كه]
آن مخصوص خود علي(صلوات الله و سلامه عليه) است.
اين سخني است كه مرحوم كليني نقل كردند در جوامع روايي ما هست برادران اهل سنت نقل
كردند يك جا و دو جا نيست با يك تعبير و دو تعبير نيست ولي اصلش اين است: «حب
الدنيا رأس كل خطيئة»[19] يا «رأس كل خطيئة حب الدنيا»[20]، با تعبيرات گوناگون كه
كليني به ديگران نقل كرد. (اين يك مقدمه). اگر كسي دنيا را به زمين بزند [آيا] جا
براي فريب و گناه ميماند؟ چون ريشه هر گناه، حبّ دنياست. دنيا نه يعني باغ و
بوستان، دنيا يعني همين عناوين اعتباري من و ما كه چرا من نگفتم چرا من ندارم مقام
من جاه من پُست من ميز من (اينها دنياست) وگرنه زمين و آسمان كه دنيا نيست، زمين و
آسمان جزء آيات الهي است و از مخلوقات الهي است و حق هم است و آن جهت، متجرِ
اولياست. اينكه دنيا را خدا فقط متاع غرور و فريب ميداند نه يعني باغ و راغ نه
يعني درخت، درخت مخلوق خداست و جزء آيات الهي است و خوب هم است كه ﴿الَّذي أَحْسَنَ
كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[21]، اين جاهطلبي و غرور كه من بالاترم من بهترم اين
تكاثر اين اعتباراتِ ساختهٴ وهم، دنياست [كه] اين جز نيرنگ چيز ديگر نيست جز سراب
چيز ديگر نيست؛ اين بد و خوب ندارد فقط بد است: ﴿وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ
مَتاعُ الْغُرُورِ﴾[22].
خب فرمود من اين نيرنگ را به زانو در آوردم: «أنا كابُّ الدّنيا لوَجْهِها و
قادِرُها بِقَدْرِها و ناظِرُها بِعَيْنِها»[23]؛ من اين رأس خطيئه را به زانو
درآوردم دماغش را خاكمالي كردم آن را زمين زدم ـ در كُشتي به آن كسي كه زمين
ميخورد مو ُنكَبَّ است ميگويند مكبوب يعني افتاده ـ فرمود من دنيا را به رو به
خاك افكندم. خب اگر من دنيا را به رو به خاك افكندم [پس] اين رأسِ كلِّ خطيئه[24]
مقهور من شد [لذا اگر] نفس اماره از درون بخواهد وسوسه كند وسيله ندارد [و اگر]
شيطان از بيرون بخواهد گمراه كند ابزار ندارد. اين همان حرف رسول گرامي(عليه و علي
آله آلاف التحية والثناء) است؛ طبق آن سخن معروف، پيغمبر فرمود شيطانٍ من به دست من
اسير شد مستسلِم شد تسليم من شد [و] در اين جهاد اكبر من شيطان را به اسارت
گرفتم[25]. يا شيطان اسير ميگيرد كه «كم مِن عقلٍ اسيرٍ تحتَ هَوي اميرٍ»[26] يا
انسان پيروز ميشود و شيطان را به اسارت ميگيرد؛ حضرت فرمود من شيطان را به اسارت
گرفتم. حضرت امير هم فرمود من شيطان را خلع سلاح كردم، او چطور ميخواهد مرا فريب
بدهد؛ رأس كل خطيئه كه حب دنياست را من به خاك ماليدم. اين ميشود شجاعت كبرا، چون
در جهاد اكبر اگر كسي ظفرمند شد داراي شجاعت كبراست.
وصيت اميرمؤمنان(عليه السلام) دربارهٴ اموال خويش
در عين حال وقتي از صفين برميگردد آن وصيتنامه يا قطعنامه يا صدقهنامه را تنظيم
ميكند ـ اين ايام و اين هفته، هفته نيكوكاري و رعايت كردن محرومان است ـ ميفرمايد
اين فضاي سبز را حفظ بكنيد (به بچهها ميگويد) من زحمت كشيدم، اين باغ را حفظ
بكنيد اين درختها را نفروشيد، وقتي خوب فضا سبز شد اين درختها به بار نشست بعد
بخواهيد نخلها را بفروشيد يا خرماها را انفاق كنيد مُجازيد بگذاريد باغ خوب شكل
بگيرد؛ متولياش حسنبنعلي است بعد حسينبنعلي است بعد اولاد فاطمه(سلام الله
عليها) مقدماند و من اين كار [يعني تقدم اولاد حضرت فاطمه] را قربة الي الله كردم؛
ساير فرزندان من مثل اولاد فاطمه نيستند. خب اين هفته نيكوكاري عمل به وقفنامه و
وصيتنامه همين علي است كه از جنگ اصغر برگشت حالا دارد جنگ اكبر را ادامه ميدهد؛
اين وقفنامه را بعد از جريان صفين مرقوم فرمود كه اين هم در نهجالبلاغه هست.
فرمود من دنيا را خاك مال كردم؛ اگر رأسِ كلِّ خطيئه[27] خاك مال شد چطور آدم را
فريب ميدهد؟! اين ميشود شجاعت كبرا. به مردم اعلام كرد فرمود مردم اگر راهي كه من
طي كردهام آن راه را ادامه ندهيد گرفتار حوادث خونبار خواهيد شد.
نفرين امام علي(عليه السلام) دربارهٴ امت تبهكار
در سحر نوزدهم ماه مبارك رمضان حضرت نشسته بود فرمود: «مَلَكْتني عَيْني وَ انا
جالِسٌ» اين حالتها براي ائمه(عليهم السلام) هست در جريان سيد الشهداء(سلام الله
عليه) هم هست حالا يا خواب بود كه عدهاي برآناند يا حالت منامي است نه خواب؛ وجود
مبارك سيد الشهداء(صلوات الله و سلام عليه) خواب بود و خوابيد در روز عاشورا يا عصر
تاسوعا كه آن صحنه را ديد در جلوي خيمه؛ يا در بين راه كه «انا لله و انا اليه
راجعون» فرمود خوابيد و خواب ديد كه به او ميگويند اين قافله به كربلا ميرود و
مرگ اينها را تعقيب ميكند يا حالت منامي است؟ در آن حالت ديگر نيازي نيست كه انسان
دوباره وضو بگيرد چون نخوابيد، اين تمثّل است. به هر تقدير در نهجالبلاغه دارد كه
حضرت فرمود من در سحر ماه مبارك رمضان نشسته بودم: «مَلَكَتْني عيني و انا جالِسٌ
فَسَنَحَ لي رسول الله»(صلّي الله عليه و آله و سلّم)؛ پيغمبر را ديدم ـ حالا يا
در خواب يا در حالت منامي ـ به پيغمبر عرض كردم از امت تو اَوفد و لَوَد ديديم
اعوجاج ديدم انحراف ديدم جنگ را بر تحميل كردند، من خيلي سختي از امتت ديدم؛ فرمود:
«ادع عليهم» نفرين؛ بكن. اينكه پيغمبر فرمود نفرين بكن يعني در اين حال اين دعا
مستجاب است. بهترين دعايي كه حضرت در سحر نوزدهم ماه مبارك رمضان براي خودش كرد و
بدترين نفرين براي امت تبهكار اين است: عرض كرد خدايا! مرا بگير و بدتر از من به
اينها بده [و] اينها را از من بگير و بهتر از اينها را به من برسان[28].
اين كلمه خير و شر كه در اين دعاست اين خير و شر تعييني است نه تفضيلي نظير ﴿وَ
أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾[29] است [به عبارت ديگر] نه يعني
من بدم، بدتر از من [به اينها بده و] نه يعني اينها خوباند، خوبتر از اينها به من
بده [بلكه يعني] من خوبم مرا بگير [و] بد به اينها بده [و] اينها بدند بد را از من
بگير [و] خوب را به من بده: «ابْدَلَنِيف اللهُ بهم خَيراً مِنهم و أبْدَلَهُم بي
شَرّاً لهم مِنّي»[30]. خب [اين] بهترين دعا براي وليّ حق [است] و داشتن يك
زمامدارِ ظالم بدترين كيفر است.
وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود فرق حكومت من با حكومتهاي ديگران اين
است: «و لقد أصْبَحَتِ الأمَمُ تَخافُ ظُلْمَ رعاتِها و أصْبَحْتُ أخافُ ظُلمَ
رَعِيَّتي»[31]؛ فرق حكومت من با ديگر حكومتها اين است كه ديگران ميترسند حاكم
آنها بر آنها ستم بكند ولي مردمِ من از اين جهت در اماناند ميدانند من اهل ستم
نيستم [بلكه] من ميترسم اينها بر من ستم بكنند چه اينكه كردند؛ فرمود فرق حكومت من
با حكومتهاي ديگران اين است، لذا آن دعا هم مستجاب شد آن فرقِ مطهر كه جاي آن همه
علوم بود و مظهر آن همه علوم بود آسيب ديد.
لزوم توجه به علوّ مقام اهلبيت(عليهم السلام) و محدودنكردن آنن به فضايل متوسط
از آن به بعد يعني از مقامِ «فَلأنا بطرق السماء اعلم»[32] كه پايين بياييم، به
مقامات شجاعت دنيايي و جهاد اصغر برسيم، از اين مرحله به بعد را شاگردان حضرت علي
هم داشتند؛ قبل از عليبنابيطالب يكي از شاگردان او در يك جرياني شربت شهادت
نوشيد گفت: «فزت و رب الكعبة»[33]. علي را نبايد در اين محدوده يافت كه در هنگام
شمشير خوردن در محراب بفرمايد: «فزت و رب الكعبة»[34]؛ او توانست كساني را بپروراند
كه هنگام مرگ بر همه شئون نَفْس مسلط باشند و قبل از خود علي شهيد بشوند و قبل از
خود آن حضرت بگويند: «فزت و رب الكعبة»؛ اينها مقام علي نيست يا آيات سورهٴ «انسان»
مقام اهل بيت نيست چون در آيات سورهٴ «انسان» فضّه هم سهيم است. آن معارف بلند چون
در دسترس نيست آنها كمتر مطرح است، اين كارها را كه شاگردان اينها هم در خدمت اينها
انجام دادند زياد گفته ميشود. به هر تقدير داشتن چنين رهبري بهترين نعمت و از دست
دادن چنين رهبري هم بدترين كيفر است.
اميدواريم پروردگار منّان به بركت ولايت آن حضرت، امر فرج خاتم اوصيا را هر چه
زودتر اصلاح بفرمايد و اين كشور عليبنابيطالب را در پرتو عنايت ذخيره عالم، تا
ظهور آن حضرت حفظ بفرمايد!
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿اِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ٭ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ ٭ إِنَّ شانِئَكَ
هُوَ اْلأَبْتَرُ﴾
صدق الله العلي العظيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد و الثناء لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اهل بيت النبوة و الرسالة
خاتم الانبياء محمد المصطفي و عليبنابيطالب و فاطمة الزهراء و الحسن و الحسين
سيدي شباب اهل الجنة و عليبنالحسين و محمدبنعلي و جعفربنمحمد و موسيبنجعفر و
عليبنموسي و محمدبنعلي و عليبنمحمد و الحسنبنعلي و الخلف الصالح المهدي
المنتظر(صلوات الله عليهم اجمعين).
وصيت اميرمؤمنان(عليه السلام) به اقامه قرآن و عترت
مهمترين مناسبت اين ايام، شهادت خليفة الله و وليّ الله مطلق است كه در سايه سخنان
آن حضرت، به مسائل داخل و خارج هم اشاره خواهد شد. در وصيتنامه الهي آن حضرت گذشته
از دستور به تقوا، همان بيان رسول گرامي گوشزد شد كه فرمود وصيتم درباره خدا توحيد
و درباره رسول گرامي حفظ سنت اوست بعد فرمود «أقيموا هذَيْن الْعَمودَيْن و
أوْقِدوا هذَيْن المِْصْباحَيْن»[35]؛ فرمود اينها دو عمود و دو چراغ [يعني] عمود
قرآن و عمود عترت را [و] چراغ قرآن و چراغ عترت را روشن كنيد و افروخته نگه بداريد؛
«أقيموا هذين العمودين و أوقدوا هذين المصباحين»؛ اينها هر دو عمودند هر دو
چراغاند. اگر در وصيت رسول گرامي آمده است: «اني تارك فيكم الثقلين» و در وصيت
علي(صلوات الله) آمده است: «أقيموا هذين العمودين و أوقدوا هذين المصباحين»، در صدر
وصيت نامه الهي سياسي امام راحل هم همين حديث نوراني «اني تارك فيكم الثقلين» ياد
شد.
توفيق امام خميني(ره) در اقامه قرآن و عترت
اين كشور، كشور قرآن و عترت است [و] همه ما مأموريم كه قرآن را اقامه كنيم. مسئله
اقامه قرآن كار آساني نيست مسئله اقامه عترت كار سختي است در طول تاريخ كساني بودند
كه موفق شدند نماز را اقامه كنند زكات را رواج بدهند و مانند آن اما شما بخواهيد در
حضور كسي يا بر مزار كسي به استثناي اهل بيت(عليهم السلام) آنچنان شهامت داشته
باشيد كه بگوييد: «اشهد انك قد اقمت القرآن» براي شما سخت است اما وقتي به مزار
امام راحل ميرويد ميبينيد به آساني ميتوانيد بگوييد «اشهد انك قد اقمت القرآن و
العترة»؛ او كسي بود كه در طول اين بيش از چهارده قرن به وصيت علي(سلام الله عليه)
عمل كرد كه «اقيموا هذين العمودين و اوقدوا هذين المصباحين». شما ميبينيد مهمترين
مسابقات اين كشور مسابقات حفظ قرآن است و مهمانهاي داخلي و مسافران خارجي حضور
دارند و بسياري از عزيزان الآن آمدند در مهد قرآن، طعم قرآن را ميچشند طعم حديث را
ميچشند. اين بزرگوار اين دو وزنه وزين را اقامه كرد. هر كس خدمتي به قرآن و روايت
بكند اولين ثواب را امام و شهدا و آزادگان و جانبازان و مفقودالجسدها ميبرند بعد
مراكز تعليم و تربيت و مؤسسات ديگر.
وصاياي اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيش از شهادت
فرمود: «اقيموا هذين العمودين واوقِدوا هذين المصباحين»؛ اين دو چراغ را هميشه روشن
نگه بداريد.
بعد درباره خودش هم در يكي از احتجاجات فرمود: «ألَمْ أعْمَلْ فيكم بِالثَّقَلِ
الأكبرِ و أترُكُ فيكم الثّقلَ الأصغر»[36] فرمود من به اين وصيت عمل كردم من ثقل
اصغر يعني قرآن را احيا كردم عترت را هم گرامي داشتم و اينها را هم به عنوان حجت
خدا معرفي كردم، شما هم همين كار را بكنيد. بعد آن هشت بند را بيان كرد كه وصيت به
ايتام است كه خدا ـ انشاءالله ـ امام راحل و شما و مؤسسات خيريه و كميته امداد
امام (همه) را مشمول لطف خاص وليّاش قرار بدهد كه اين ايام هم ايام گراميداشت
صدقات جاريه [و] هفته نيكوكاري است كه كميته امداد با صدا و سيما همكاري كردند و
مردم گرانقدر ايران اسلامي شركت كردند! اولين كار درباره رسيدگي به اوضاع افراد
بيسرپرست است اولين وصيت حضرت اين است؛ فرمود مبادا اينها گرسنه بمانند. ايتام است
بعد همسايه است بعد قرآن است بعد نماز است بعد حج است بعد جهاد است بعد اتحاد است
بعد امر به معروف؛ اين هشت بند در وصيتنامه نوراني عليبنابيطالب(صلوات الله و
سلام عليه) هست[37]. اينها را بازگو كرد به عنوان وصيت [و] نه تنها حسنين را وصي
خود قرار داد بلكه همه مسلمانها را؛ فرمود: «اوصيكما وجميعَ وَلَدي و اهلي و مَن
بَلَغَهُ كِتابي»[38]؛ همه ما را وصيت كرد. فرمود مبادا كسي درباره عمل به قرآن از
شما مقدم باشد[39]؛ آن شرح مبسوط را كه الآن متأسفانه وقت دارد ميگذرد [و نميشود
مطرح كرد] حتماً ملاحظه فرموديد.
لزوم شركت در راهپيمايي روز قدس و اشاره به جنايات و عوامفريبي استكبار
آنچه درباره اهل كتاب در نهجالبلاغه هست خب زياد است آنچه درباره اقليتهاي ديني
است زياد است آنچه درباره اقليتهاي مذهبي است زياد است (همه هست هم اقليت ديني هم
اقليت مذهبي) اما آنچه شما در دنياي كنوني ميبينيد الآن بزرگواران مردم ايران و
شما مردم قم و حوزه علميه! بايد «اُشدُد حيازيمك للموت»[40] اين روز جهاني قدس را
همه برادران و خواهران هيچ كس در خانه نماند! تنها راه حل مشكل فلسطين اشغالي حضور
سراسر مردم مسلمان در روز جهاني قدس است! مگر اسرائيل و مسئولين نظام اسرائيلي غير
از ديوانهها كسان ديگرند؟! اينطور كشتار بيرحمانه را انداختند، از آن طرف بعضي
از كشورهاي به ظاهر مسلمان به اين فكرند كه خونبهاي قربانيها را بدهند، از آن طرف
هم كلينتون اصرار دارد كه مذاكره صلح ادامه پيدا كند! خب اين يعني چه؟!
بسياري از اين مسائل را انقلاب تفسير كرد؛ خيليها خواستند بگويند فلان سلسله از
روايات جنبه اخلاقي دارد جنبه عاطفي دارد حكم فقهي ندارد ولي بعد معلوم ميشود كه
اينها حكم فقهي هم خواهد داشت تنها جنبه اخلاقي نيست، آن روز معلوم ميشود اگر كسي
نداي مظلومانه ستمديدگان را بشنود و فرياد خروش بر نياورد «فليس بمسلم»[41] يعني
چه. الآن اين طور دارند ميكشند و براي اينكه مختصري اين جريان را هم تحت الشعاع
قرار بدهند كمي هم دارند به مسلمانهاي بوسني كمك ميكنند و مقداري از هواپيماهاي
صربها را دارند سرنگون ميكنند به عنوان اينكه دارند انساندوستي ميكنند در حالي
كه اينچنين نيست، الآن بيش از دو سال است كه مسلمانهاي بوسني در زحمتاند و اخيراً
تازه آمريكا به فكر انساندوستي افتاد كه جريان مسجدِ الخليل را تحت الشعاع قرار
بدهد!
پيروزي هميشگيِ حق
حق هميشه پيروز است اين است كه در سورهٴ «انبياء» دارد: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ
عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ﴾[42] همين است؛ فرمود حق باطل را
سركوب ميكند. اگر كسي حق با او بود پيروز ميشود اما اگر حق ميبيند داعيه حق داشت
و حق با او نبود، بعيد است پيروز بشود و چون حق با مسلمانهاست، اگر اين حق را درك
كنند و براي احقاق اين حق فداكاري بكنند، يقيناً خداوند اينها را پيروز خواهد كرد.
كافي نبودن دعا جهت حل مشكلات و كارآمدي آن در كنار انجام وظيفه
در همان اوايل نهجالبلاغه حضرت فرمود كه اگر ما هم مثل شما ميگفتيم خدا
انشاءالله دين خودش را ياري ميكند اگر اين گونه حرف ميزديم كه «ما قامَ لِلدّين
عَمودٌ و لا اخْضَرَّ للايمان عود»[43]؛ هرگز ستون دين افراشته نميشد و هرگز درخت
دين سبز نميشد. دعاي مجاني را خيليها بلد هستند! اين روايت را ابنفهد ـ ميدانيد
از بزرگان اماميه است ـ در عدة الداعي نقل كرده كه دعا به اندازه نمك [براي] طعام
[لازم] است، كار را كه نميشود با دعا حل كرد؛ هيچ گرسنهاي با نمك سير نميشود،
گرسنه غذا ميخواهد يك مقدار هم نمك لازم است. وجود مبارك پيغمبر(صلوات الله و سلام
عليه) به اباذر فرمود اباذر مبادا جزء دعاگويان اين مردم باشي يا جزء ملت دعاگو
باشي كه فقط بخواهي با دعا [مشكل] شكم مردم را حل كني: «يَكفي مظنف الدعا و مع
البرِّ ما يَكفي الطعامَ مِن المِْلْح»[44]؛ شما غذا درست كن يك مقدار هم نمك بزن؛
كار صحيح انجام بدهيد وظايف شرعي را انجام بدهيد، آن مزهاش را با دعا حل كنيد.
واجب را انجام دادن دعاست مُحرّم را ترك كردن دعاست؛ دعا يعني خواندن. خب كسي كه
نمازش را ميخواند دعا نيست؟! كسي كه روزه ميگيرد دعا نيست؟! اهل قسط و عدل است
دعا نيست؟! همه واجبات را انجام ميدهد اينها دعا نيست؟! محرّمات را ترك ميكند
اينها دعا نيست؟! عمل به دستور خدا يعني عادل بودن، دعاست.
فرمود اين دستورات را كه انجام داديد امر به معروف كرديد نهي از منكر كرديد جهاد
كرديد آنگاه براي نمكِ اين طعام دعا هم بكنيد، لذا اباذر دعا را با شمشير داشت، آن
ابيبنكعب و ديگران بودند يا حسن بصريها بودند كه فكر ميكردند با دعا مشكل حل
ميشود. فرمود واجب انجام بگيرد و حرام ترك بشود، اين سفرهٴ آماده است، در كنار اين
سفره آماده، نمك هم لازم است. اصل بر اين باشد كه انسان طبق وصيت حضرت امير عمل كند
جهاد ميكند امر به معروف دارد حجّ را رعايت ميكند دعا هم ميكند، آنگاه در ميدان
جنگ بايد مطمئن باشد كه به وسيله دعا پيروز ميشود. در متن جنگ، شمشير [آنگاه] دعا
بر لب؛ نه اينكه شمشير را آدم رها بكند و فقط به فكر دعا باشد! اميدواريم كه ذات
اقدس الهي آن توفيق را مرحمت كند كه نظام ما در سايه عنايتهاي وليّاش آماده ظهور
آن حضرت باشد! بعضي از مناسبتها هنوز مانده است كه حالا چون وقت دارد ميگذرد اجازه
بدهيد به همين مقدار اكتفا بكنيم.
پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام اسلامي، مقام معظم رهبري، مراجع تقليد، حوزههاي علميه و دانشگاهها و سراسر
منطقههاي مسلماننشين را در سايه وليّات حفظ بفرما!
ارواح مؤمنين، علما، شهدا و امام راحل را با انبيا محشور بفرما!
بين ما و قرآن و عترت، لحظهاي جدايي نينداز!
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ٭
وَلَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾
صدق الله العلي العظيم
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 190؛ «... اني اوصيكم يا حسنُ و جميعَ وُلْدي
واهلَ بيتي ومَن بَلَغَه كتابي مِن المؤمنين بتقوي الله ...».
[2] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 189.
[3] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 40.
[4] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 210.
[5] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 61.
[6] . سورهٴ نجم، آيهٴ 3.
[7] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 192.
[8] . نهج البلاغه، خطبهٴ 192.
[9] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 193 و 194.
[10] . سورهٴ حج، آيهٴ 46.
[11] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 189.
[12] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 93.
[13] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 175.
[14] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 49.
[15] . نهجالبلاغه، حكمت 147.
[16] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 131.
[17] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 131.
[18] . ؟؟؟؟
[19] . الكافي، ج 2، ص 131.
[20] . الكافي، ج 2، ص 315.
[21] . سورهٴ سجده، آيهٴ 7.
[22] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 185.
[23] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 128.
[24] . ر . ك: الكافي، ج 2، ص 131.
[25] . ر . ك: بحار الانوار، ج 60، ص 329.
[26] . نهجالبلاغه، حكمت 211.
[27] . ر . ك: الكافي، ج 2، ص 131.
[28] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 70.
[29] . سورهٴ انفال، آيهٴ 75.
[30] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 70.
[31] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 97.
[32] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 189.
[33] . ر . ك: بحار الانوار، ج 20، ص 148.
[34] . بحار الانوار، ج 41، ص 2.
[35] . نهجالبلاغه، نامهٴ 23.
[36] . نهجالبلاغه، خطيهٴ 87.
[37] . نهجالبلاغه، نامهٴ 47.
[38] . نهجالبلاغه، نامهٴ 47.
[39] . نهجالبلاغه، نامهٴ 47.
[40] . بحار الانوار، ج 42، ص 192.
[41] . الكافي، ج 2، ص 163.
[42] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 18.
[43] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 56.
[44] . وسائل الشيعه، ج 7، ص 84؛ عدة الداعي، ص 153.
25/1/1390
|
|
|