عنوان:
نمازجمعه (1373/01/05)
25/1/1390
خطبهٴ اوّل:
بحثي دربارهٴ سند خطبهٴ 28 و جايگاه ادبي آن
هشدار اميرمؤمنان(عليه السلام) دربارهٴ بيوفايي دنيا
دعاي كريمانه اميرالمؤمنين(عليه السلام) دربارهٴ حيات و مرگ با عزت
دنيا، جايگاه آمادگي جهت سفر آخرت
مراحل چهارگانه در مسابقات و تفاوت رقابت دنيوي با مسابقه اخروي
لزوم تمرين و مسابقه در دنيا جهت نيل به مواهب اخروي
گردش كرامت بر مدار تقوا و مسابقه متقيان در مسير حق
مسابقه مؤمنان در آخرت جهت اخذ جايزه
امكان نيل به سعادت براي همگان و غفلت انسانها از مواهب بهشت و عذاب دوزخ
غفلت از حق سبب سقوط در باطل و اشاره به خطر هواپرستي و آرزوهاي طولاني
خطبهٴ دوم:
اهميت استقبال و بدرقه ماه رمضان
ظرفيت بالاي انسان جهت نيل به مقامات معنوي
لزوم دقت در دعا و اهميت انقلابِ الي الله
توصيه به طرح معارف الهي و تقويت عطوفت در ديد و بازديدها
مؤمنان، فرزندان نور و رحمت
خرافي بودن نحوست سيزدهم فروردين و ضرورت بحث دربارهٴ نوروز از منظر اسلام
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد و الثناء لله الذي لا يحصي ثنائه الّا هو و الصلاة و السلام علي جميع
الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين
سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّيٰ و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله
بحثي دربارهٴ سند خطبهٴ 28 و جايگاه ادبي آن
بهترين موعظه الهي، تقواست كه در بيست و هشتمين خطبه نهجالبلاغه مبسوطاً بيان شد.
اين بيست و هشتمين خطبه جزئي از خطبه مبسوطي است كه وجود مبارك
اميرالمومنين(عليه السلام) در روز عيد «فطر» آن را انشاء كردند. مرحوم سيد رضي اولِ
اين خطبه را در چهل و پنجمين خطبه نهجالبلاغه قرار داد [و] اواسط و اواخر اين خطبه
را در بيست و هشتمين خطبه نهجالبلاغه قرار داد. نهجالبلاغه كتاب بلاغت است نه
حديث لذا هم تقطيع كردهاند هم تقديم و تأخير در آن روا داشتهاند و مانند آن. قبل
از مرحوم رضي مرحوم شيخ مفيد درباره اين خطبه ميفرمايد: «اشتهر بين العلما و حفظه
ذوو الفهم و الحكماء»[1] يعني از نظر سند هيچ اشكالي ندارد؛ اين خطبه معروف است كه
خطبه علوي است و بين علما شهرت دارد و خوشفهمها و حكيمان اين خطبه را حفظ
كردهاند. همچنين قبل از مرحوم رضي، اصل خطبه را مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقيه
مبسوطاً نقل كرد[2] كه وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) در روز عيد «فطر» اين
خطبه را ايراد كردهاند. اين نكته كه اين خطبه مربوط به عيد «فطر» است در بيانات
سيد رضي(رضوان الله عليه) در نهجالبلاغه هم هست يعني در خطبه چهل و پنجم بيان
ميكنند كه اين گوشهاي از خطبه عليبنابيطالب(عليه السلام) در روز عيد فطر است،
پس از نظر سند سخني ندارد و اما از نظر متن، مرحوم سيد رضي كه كارشناس بلاغت و
فصاحت است، درباره بعضي از خطبهها سخني دارد و اين خطبه از آن نوادر خطبي است كه
سيد رضي درباره آن ميگويد اگر كسي بنا شد با سخن به مقام زهد و تقوا برسد بايد با
اين سخن به زهد بار يابد و اگر سخني آن هنر را دارد كه انسان را زاهد كند، اين خطبه
از آن سخنان است كه مسئله را وجود مبارك امير بيان(عليه السلام) به خوبي با فنون
ادب تعليم كرد فرمود.
هشدار اميرمؤمنان(عليه السلام) دربارهٴ بيوفايي دنيا
دنيا قبل از اينكه شما آن را ترك كنيد، شما را ترك ميكند: «آذَنَتْ بِوِداعٍ».
دنياي هر كسي مدت عمر اوست. همان طوري كه قرآن «يفسر بعضه بعضا»[3]، احاديث
نوراني اهل بيت(عليهم السلام) و نهجالبلاغه هم اينچنين است كه «يفسر بعضه
بعضا». در بعضي از بخشها وجود مبارك حضرت فرمود: «ارفضوا هذه الدنيا التاركة لكم و
ان لم تحبوا تركها»[4]؛ فرمود بين شما و دنيا جدايي ميافتد، قبل از اينكه دنيا شما
را رها كند در كمال لذت، شما تركش كنيد در كمال عزت. اگر ميدانيم كه كسي ما را رها
ميكند، چرا صبر بكنيم به روز ذلت بيفتيم كه او ما را تنها بگذارد؟! ما روز عزت او
را تنها ميگذاريم. فرمود اينچنين نيست كه شما بمانيد و اينچنين نيست كه دنيا
تا آخر عمر به كام شما باشد. آخرِ عمر دوران فلاكت هر كسي است؛ تلخترين دوران
زندگي براي بعضيها آن دوران سالمندي است.
دعاي كريمانه اميرالمؤمنين(عليه السلام) دربارهٴ حيات و مرگ با عزت
وجود مبارك امير بيان(سلام الله عليه) چون كريمانه زندگي كرد دعاهاي او هم كريمانه
است؛ در همين نهجالبلاغه دارد خدايا! همه اين نعمتها كه به ما دادي از ما ميگيري
اما ما مايليم زندگي آبرومندانه و مرگ آبرومندانه داشته باشيم: «اللّهمّ اجعَلْ
نفسي أوّل كريمةٍ تَنْتَزِعُها مِن كَرائِمي و أوّلَ وَديعةٍ تَرتَجِعُها مِن
وَدائِعِ نَعِمِكَ عندي»؛ خدايا! جان دادي چشم و گوش دادي اعضا و جوارح دادي [و]
همه را ميگيري اما اينچنين نباشد كه اول اعضا و جوارح را بگيري بعد جان را [تا]
ما در منزل نيازمند اعضاي منزل باشيم [كه] كسي دست ما را بگيرد كسي براي ما سفره
پهن كند. آن زندگي، زندگي كريمانه نيست كه كسي محتاج به عصاكش باشد؛ عرض كرد
خدايا! همه اينها را ميگيري چه اينكه همه اينها را تو دادي ولي اولين چيزي كه
ميگيري جان باشد؛ نه اينكه اول گوش را بگيري چشم را بگيري دست را بگيري بعد جان را
بگيري (اين طور نباشد).
دنيا، جايگاه آمادگي جهت سفر آخرت
به هر تقدير فرمود دنيا اعلان آمادگي كرد كه برود چون هيچ كس معلوم نيست كه چه وقت
ميميرد و آخرت هم سركشان طلايعش جلوه كرد و دارد ميآيد چون معلوم نيست كه چه وقت
قيامت قيام ميكند، حالا كه اينچنين است [يعني] دنيا رفتني است و آخرت آمدني است،
شما در اين فرصت ميدانيد در كجا زندگي ميكنيد؛ دنيايي داريم كه رفتني است و آخرتي
داريم كه آمدني است، بايد چه كرد؟ فرمود: «إنّ اليومَ الُمضمارَ و غداً السِّباقَ و
السَّبَقَةُ الْجَنّةُ و الغايةُ النّارُ» ـ اين از آن تعبيرات بلند هنري است كه
سيد رضي ميگويد به عظمت اين سخن و ظرافت اين سخن كمتر سخني ياد ميشود ـ فرمود
اينجا ميدان مسابقه است (دنيا، زمانِ مسابقه و مكانِ مسابقه است) شما بايداينجا
تمرين كنيد براي مسابقه. اين حرفي است كه سيد رضي به آن حرف رسيد [اما] اين خطبه
عمقي دارد كه در كلمات سيد به آن عمق اشاره نشد.
مراحل چهارگانه در مسابقات و تفاوت رقابت دنيوي با مسابقه اخروي
در هر مسابقه، اول پرورشِ ابزارِ مسابقه و تحصيل ابزار مسابقه است (اين يك)، بعد
تمرين (اين دو)، بعد روز مسابقه (سه)، بعد گرفتن جايزه (چهار)؛ در هر مسابقهاي اين
طور است. آنها كه مسابقه دوندگي ميدهند با اسب يا غير اسب، اول مزاج را ميسازند
يا اسبها را ميپرورانند، بعد از اينكه اسبها پرورش يافتند ديگر لاغر نبودند و
نيرومند بودند، دوره تمرين فرا ميرسد، بعد از دوره تمرين، در روز مسابقه، مسابقه
شروع ميشود، بعد از مسابقه هر كه برنده شد جايزه ميگيرد «اين چهار مرحله). در
نهجالبلاغه در اين خطبه بلند علوي سه مرحله ياد شد فرمود امروز روز مضمار است فردا
روز مسابقه است جايزه براي برندهها بهشت است و اگر كسي نبرد اينچنين نيست كه او
را بهشت نبرند بلكه به جهنم ميبرند. فرق مسابقه دنيا و آخرت اين است كه در مسابقه
دنيا اگر كسي برنده نشد كتك نميخورد [اما] در مسابقه آخرت اگر كسي برنده نشد سوخته
ميشود.
لزوم تمرين و مسابقه در دنيا جهت نيل به مواهب اخروي
اينكه فرمود امروز روز مضمار است يعني روز تمرين و رياضت و پرورش است اين درست است
اما [آيا] فردا روز مسابقه است يا امروز روز مسابقه است؟ فردا كه روز كار نيست:
«انّ اليومَ عَملٌ و لا حسابَ و غداً حسابٌ و لا عملَ»[5]؛ فردا كه روز مسابقه
نيست، فردا روز سُبقهگيري و جايزهگيري است؛ قيامت كه روز كار نيست روز تكليف نيست
تكليف در دنياست و اگر آن روز، روز تكليف بود آن روز هم شريعت ميخواست رسالت
ميخواست [و] تازه ميشد [مثل] دنيا، پس مسابقه در دنياست چه اينكه آيات فراواني ما
را به استباق و مسابقه دعوت كرد: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ﴾[6]؛ ﴿سَابِقُوا إِلَي
مَغْفِرَةٍ﴾[7]؛ مسابقه در دنياست تمرين هم در دنياست [و] فردا روز جايزهگيري است
نه روز مسابقه منتها آن نكتهاي كه هست اين است: ما اول بايد مزاج نيرومندي پيدا
كنيم بپرورانيم و مضمار درست كنيم. «ضامر» آن اسب يا شتر لاغر را ميگويند نه ضعيف؛
آنكه تنومند است فربه است و شكم بزرگي دارد چنين اسبي دونده نيست، آن اسب لاغرميان
و باريكميان توان دوندگي دارد.
اين «اضمار» يعني تمرين كردن و از شكم بيرون آمدن؛ همان كه حضرت فرمود: «كان لي
فيما مضي اخٌ في الله ... و كان خارجاً عن سلطانِ بَطْنِهِ فلا يَشتَهي ما لا
يَجِدُ و لا يُكْثِرُ إذا وَجَدَ»[8]؛ آنكه از سلطنت و حكومت شكم بيرون آمده چنين
كسي را ميگويند: «ضامر»؛ او تضمير كرده تمرين كرده شكمباره نبوده كِظّهٴ ظالم
نداشته ـ اينكه در بعضي از مهمانيها ميبينيد بعضيها آنقدر ميخورند كه به زحمت
حرف ميزنند اين حالت را ميگويند: «كِظّه» ـ كِظّهٴ ظالم نبود اهل پرخوري نبود اهل
شكمبارگي نبود، قهراً چنين انساني باريكميان است. فرمود: «أسْهروا عيونَكم و
أضْمِروا بُطونَكم»[9]؛ كمتر بخوابيد كمتر بخوريد لاغرميان بشويد كه بتوانيد بدويد
و «خذوا من اجسادكم فجودوا بها علي انفسكم»[10]؛ مقداري از شكم كم بكنيدو به جانتان
سخاوتمندانه ببخشيد؛ شما اهل جود و سخا باشيد و جودتان به اين باشد كه از شكم
بگيريد به عقلتان بدهيد از خوابتان بگيريد به فكرتان بدهيد از بدنتان بگيريد به
روحتان بدهيد. اين حال را ميگويند «اضمار» «تضمير» رياضت كشيدن تمرين كردن، تمرين
كردن براي اينكه انسان بتواند بدود. اگر چنين مزاجي پيدا شد انسان واجبها را انجام
ميدهد مستحبات را انجام ميدهد [و] در حال عادي است اما ديگر اهل مسابقه نيست،
وقتي اين دوره گذشت با مردان بزرگ با سلمانها و اباذرها و اويس قرنها و عمار
ياسرها و رشيد حجريهها به مسابقه ميپردازد؛ اين مرحله دوم است كه ﴿فَاسْتَبِقُوا
الْخَيْرَاتِ﴾[11]؛ ﴿سَابِقُوا إِليٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[12] و مانند آن.
گردش كرامت بر مدار تقوا و مسابقه متقيان در مسير حق
فرمود دنيا ميدان مسابقه است اما سواركارانش مردان بزرگياند: «شريفُ
الْفُرسان»[13] هستند كساني كه در دنيا اهل مسابقهاند، فارسها و يلهاي كريمياند؛
فقط كريمان در اين مسابقه شركت ميكنند. «كريم» در فرهنگ قرآن چيست؟ يك انسان
باتقواست؛ كسي كه تقوا ندارد كه كريم نيست منتها اگر كسي اتقا بود اكرم است؛ ﴿إِنَّ
أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾[14] از اصول اساسي قرآن كريم است. خب اگر
كسي باتقوا نبود كه كريم نيست؛ محورِ كرم تقواست. مردان متقي به مسابقه ميپردازند؛
فرمود «شريفُ الْفُرسان»اند يعني فارسان و سوارههاي ميدان مسابقه مردان كريم و
شريفياند و اين ميدانِ مسابقه اسبهاي آن هم دوندهٴ خوباند چون خود انساناند:4
«جامِعُ الْحَلْبَة»[15] و نشانههاي آن هم رفيع است كه همه ميبينند. حالا اگر
كسي خواست مسابقه بدهد اول اسب را ميپروراند لاغرميان ميكند ظريف ميكند كه براي
دويدن آماده باشد بعد تمرين ميكند بعد با سواركارها مسابقه ميدهد و بعد هم جايزه
ميگيرد.
مسابقه مؤمنان در آخرت جهت اخذ جايزه
آن نكتهاي كه از سيد رضي و ديگران مخفي مانده است اين است: فردا مسابقه در گرفتن
بهشت است [و] امروز مسابقه در بهشتي شدن است؛ در گرفتن جايزه تند ميروند نه در
عملي كه آنها را بهشتي بكند و هماكنون كه دارند با بزرگان شريف و كريم مسابقه
ميدهند معلوم ميشود دارند به طرف بهشت حركت ميكنند. فردا براي گرفتن جايزه
ميدوند [و] امروز براي بهشتي شدن و استحقاق بهشت ميدوند. فرمود: «انّ اليومَ
المِضْمار و غداً السِّباقَ» [اما] نه مسابقهاي كه در قرآن فرمود: ﴿فَاسْتَبِقُوا
الْخَيْرَاتِ﴾[16] چون آن امروز است [و] نه ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾[17] چون
آن امروز است، فردا مسابقه در اين است كه چه كسي بيشتر جايزهٴ مستحَق را بگيرد [و]
در حقيقت ظهورِ مسابقهٴ دنياست؛ چنين حالتي در دنيا هست.
امكان نيل به سعادت براي همگان و غفلت انسانها زا مواهب بهشت و عذاب دوزخ
بعد هم در بخشهاي ديگر نهجالبلاغه فرمود اين ميدانِ مسابقه باز است [و] اينچنين
نيست كه بگويند امروز نوبت اين گروه است فردا نوبت اين گروه: «خُلُّوا لِمِضْمار
الجِياد»[18]؛ فرمود شما از جسم بگير به جان ببخش اهل جود باش، جزء جياد و
دوندههاي جيّد ميشوي و بعد در مسابقه برنده خواهي بود. آن سُبقهٴ مطلوب بهشت است
و اگر آن نشد، پايان جهنم است. بعد فرمود بهشت مطلوب است جهنم مهروب است: «انّي لم
أرَ كالجنّةِ نامَ طالبُها و لا كالنّار نامَ هارِبُها»؛ نه آن مطلوب، خواهانِ
بيدار دارد و نه آن مهروب و جهنم، فراريهاي بيدار؛ هم آنها كه بايد فرار بكنند
خواباند و هم آنها كه بايد تلاش و كوشش بكنند و به بهشت برسند خواباند يعني
«الناسُ نيامٌ فاذا ماتوا انتبهوا»[19]. فرمود: «ألا فَاعْمَلوا في الرَّغْبَةِ كما
تَعْمَلونَ في الرّهْبَةِ»؛ همان طوري كه در حال اضطرار ميگوييد خدا، در حال نشاط
و رفاه هم بگوييد خدا.
غفلت از حق سبب سقوط در باطل و اشاره به خطر هواپرستي و آرزوهاي طولاني
آنگاه فرمود اگر كسي از حق بهرهاي نبرد، باطل يقيناً به زيان او دامنگيرش ميشود:
«مَن لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الباطِلُ»؛ اگر كسي از حق استفاده نكرد،
يقيناً باطلِ زيانبار به سعادت او خاتمه ميدهد. در پايان اين بخش از خطبه يعني
بيست و هشتم همان جمله معروف را ياد كرد: «إنّ أخوَفَ ما أخافُ عليكم اثنتان اتباعُ
الهوي و طولُ الأمل»؛ فرمود مهمترين چيزي كه من ميترسم آن است كه شما از هوا
پيروي كنيد و آرزوهاي طولاني داشته باشيد. گاهي انسان مبتلا به هر دو امر است و
گاهي مبتلا به يكي است؛ حالا [مثلاً] آرزوهاي طولاني ندارد اما در هر كاري به ميل
خود عمل ميكند. فرمود به ميل عمل كردن انسان را از خداشناسي باز ميدارد: «فأمّا
اتباعُ الْهَوَي فَيَصُدُّ عَنِ الآخرة و أمّا طولُ الأملِ فَيُنْسِي
الآخِرَةَ»[20] ـ اينها ديگر در خطبه بيست و هشتم نيست ـ فرمود كسي كه به ميل خود
عمل ميكند او خداپرست نيست كه ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[21] و
اما آرزوهاي طولاني نميگذارد انسان به فكر آخرت باشد انسان دو مبدأ اصيل، عنصر
ديني او را تشكيل ميدهند: يكي مبدأ است يكي معاد، بقيه هم كه بين راه است [يعني]
آن نبوت آمده براي اينكه ما را به مبدأ و معاد آشنا كند [و] آن صراط، مبدأ و معاد
است؛ فرمود يكي شما را از مبدأ باز ميدارد ديگري شما را از معاد. خب اگر كسي از
معاد غفلت كرد ديگر به فكر راه نيست چون راه براي رسيدن به مقصد است، كسي كه مقصد
يادش رفته است كه ديگر اهل راه نيست. پروردگارا! آن توفيق را به ما مرحمت بفرما كه
ما هم مبدأشناس باشيم هم معادشناس باشيم هم راهشناس باشيم و هم راهيِ خوب اين راه!
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ
عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾
صدق الله العلي العظيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد و الثناء لله الذي فطر السماوات بغير عمد يدعمها و الصلاة و السلام علي جميع
الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين سيّما بقية
الله في الأرضين بهم نتولّيٰ و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله
اللهم صلّ و سلم علي اهل بيت النبوة و العصمة عليبنابيطالب و فاطمة الزهراء و
الحسن و الحسين سيدي شباب اهل الجنة و عليبنالحسين و محمدبنعلي و جعفربنمحمد و
موسيبنجعفر و عليبنموسي و محمدبنعلي و عليبنمحمد و الحسنبنعلي و الخلف
الصالح المهدي المنتظر افضل ما صليت و باركت و ترحمت و تهننت علي ابراهيم و
آلابراهيم انك حميد مجيد.
اهميت استقبال و بدرقه ماه رمضان
تقواي الهي كه جزء دستورات رسمي ماست، در [ضمن اشاره به] مناسبتهاي همين هفته بازگو
ميشود. الآن ما در آستانه روز رسمي استقرار جمهوري اسلامي ايران هستيم كه اين در
حقيقت عيد است براي امت اسلامي، چه اينكه در جوار رحمت عيد سعيد «فطر» قرار داريم.
بيشتر از چهل روز از اول ماه مبارك رمضان را پشت سر گذاشتيم؛ به ما گفتند قبل از
رسيدن ماه مبارك رمضان آن دو سه روز اواخر شعبان را روزه بگيريد و آماده باشيد، روز
عيد «فطر» كه روز حرام است عبادت خاص دارد كه به نوبه خود كار ماه مبارك رمضان را
ميكند [و] شش روز اول شوال بعد از عيد «فطر» را مستحب است انسان روزه بگيرد. آن
چند روزي كه قبل از ماه مبارك رمضان آماده شديد و اين چند روزي كه بعد از ماه مبارك
رمضان [روزه گرفتهايد] مجموع استقبال و بدرقهٴ اين ضيافت الهي با اين ضيافت
تقريباً شود اربعين [يعني] چهل روز. اينچنين نباشد كه ماه مبارك رمضان گذشته باشد
و ما آن را بدرقه نكرده باشيم! به ما گفتند وقتي نماز خوانديد، بدون اينكه چيزي از
خدا بخواهيد از كنار سجادهتان برنخيزيد، خدا ميگويد اين نماز را به صورت يا به سر
اين نمازگزار بزنيد، او مثل اينكه از ما بينياز است چيزي نخواست. بعد از هر نماز،
دعايي مستجاب است؛ بدرقه عبادت است. حالا ما در اين اربعين چه كرديم؟
ظرفيت بالاي انسان جهت نيل به مقامات معنوي
همين خطبه كه خطبه عيد «فطر» وجود مبارك عليبنابيطالب(سلام الله عليه) است به ما
فرمود شما آماده باشيد تا مسابقه بدهيد، با چه كسي مسابقه بدهيد [آيا] با انبيا؟ نه
[بلكه] از انبيا گذشته، با صلحا و شاگردان ديگر آنها كه جزء اوليا هستند مسابقه
بدهيد. به اين فكر نباشيد كه سلمان و اباذر و فضّه شدن سخت است؛ هم خواهرها به اين
حد باشند كه لااقل در حد فضّه(رضوان الله عليها) قرار بگيرند هم برادرها در حد
سلمان كه «منا اهل البيت»[22] است قرار بگيرند!
لزوم دقت در دعا و اهميت انقلابِ الي الله
در ايران اين تعارف بود [و] كم و بيش الآن هم هست كه در مراسم ديد و بازديد نوروز
ميگفتند «هزار سال و ماه بماني هزار سال را عيد بگيري» و مانند آن. بعضي از
مفسرين بر اين باورند كه اين تعارف مردم ايران به حجاز هم رفت [و آنها هم] به
يكديگر ميگفتند: «عِش الفَ نيروز» كه معرَّب نوروز است يعني هزار سال بماني. در
اين فضا آيهاي نازل شده است كه فرمود بر فرض كه اين دعاي غير مستجاب، مستجاب بشود
[و] اينها هزار سال هم بمانند، از عذاب الهي در امان نيستند چون بيراهه رفتند[23].
دعايي بايد در اين روزها داشت كه آن دعا انسان را از عذاب الهي باز دارد؛ همين
جملههاي معروف دعاي خوبي است كه «يا محول الحول و الاحوال» و اين تحول آن است كه
انسان از درون منقلب بشود و انقلاب هم مادامي اثر دارد كه الي الله باشد: ﴿إِلَيْهِ
تُقْلَبُون﴾[24]. قبل از انقلابِ الي الله هيچ گونه انقلابي بارور نخواهد بود. ما
چه بخواهيم چه نخواهيم يك چنين انقلابي را در پيش داريم، اگر با طوع و رغبت منقلب
الي الله شديم، طوبي لنا و حسن مآب [اگر] نشديم ما را منقلب ميكنند؛ آن روز با
﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ﴾[25] منقلب ميكنند. اين ﴿إِلَيْهِ
تُقْلَبُونَ﴾ خيلي حرف دارد؛ خيلي بايد محكماتِ قوي اِعمال بشود تا جلوي اين تند و
تيزي آيه را بگيرد كه الي الله منقلب ميشويم يعني چه؛ چندين مضاف و مضاف اليه بايد
تقدير بگيريم و چندين حرف جرّ بايد تقدير بگيريم تا بتوانيم انقلاب الي الله را
توجيه بكنيم. خب منقلب اليه شدن يعني چه؟ حالت الهي پيدا كردن [و] تخلق به اخلاق
الهي پيدا كردن. به هر تقدير اين است، نشديم منقلب ميكنند.
توصيه به طرح معارف الهي و تقويت عطوفت در ديد و بازديدها
بياني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است نه در خصوص نوروز [بلكه]
دربارهٴ مطلق زيارتهاي يكديگر؛ فرمود: «تزاوَروا فانّ في زيارتِكم احياءً لِقلوبِكم
و ذِكراً لاحاديثِنا و احاديثُنا تُعَطِّفُ بعضَكم علي بعضٍ»[26]؛ فرمود به زيارت
يكديگر برويد و صله رحم بكنيد اما بكوشيد كه در جمعتان آيات الهي و احاديث اهل بيت
بازگو بشود، اين احاديث در شما عاطفه ايجاد ميكند گرايش ايجاد ميكند آن خيالهاي
خام را از سرهايتان ميگيرند آن كينههاي بيهوده را از دلهايتان زدوده ميكند
(خاصيت زيارت برادران ايماني اين است). آنچه در ديد و بازديد نوروز مطرح است
همينهاست وگرنه آن «هزار سال بماني» هيچ سودي ندارد: ﴿وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ
مِنَ الْعَذابِ﴾[27]. بنابراين آنچه در اين مراسم هست، ديد و بازديد مشروع، سخنان
الهي را در ديد و بازديد گفتن و احاديث الهي را در اين ديد و بازديد مطرح كردن و
عاطفه ايجاد كردن است. اگر دو دست هر دو غبارآلود باشد يا يكي غبارآلود باشد و
ديگري پاك، اينها وقتي زير شير آب قرار گرفتند هر دو پاكيزه ميشوند؛ دو برادر
ايماني اگر هر دو مشكلي داشته باشند [و] غبار گناه و كينه و خيال خام در صحنه جان
اينها زنگاري ايجاد كرده باشد، اينها وقتي به يكديگر رسيدهاند، زير شير دين و دوش
ايمان قرار ميگيرند.
مؤمنان، فرزندان نور و رحمت
اين روايت نوراني در كتاب شريف محاسن برقي هست؛ اينكه فرمود ﴿إِنَّمَا
الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[28]، اخوه، پدري دارند (تا پدر نباشد كه اخوت نيست)
ائمه(عليهم السلام) فرمودند مؤمن «ابوه النور و اُمُّهُ الرحمة»[29] مؤمنين
فرزندان نورند [و] آن نور در مؤمنين ميتابد؛ فرزندان نور، نورانياند [و] كساني كه
نورانياند برادران يكديگرند. اين ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ بعد از آن
است كه مؤمن «ابوه نور و اُمُّهُ الرحمة» شد. اگر آن نور هست و اگر آن رحمت هست،
مشترك است [و] ناصافها را صاف ميكند.
خرافي بودن نحوست سيزدهم فروردين و ضرورت بحث دربارهٴ نوروز از منظر اسلام
آنچه در اين ايام مهم است اينهاست وگرنه مسئله نحس بودن روز سيزده فروردين جزء
خرافات است؛ اگر سيزده فروردين جزء خرافات گذشته بود نبايد آن خرافات را هماكنون
كسي دامن بزند. دوازده فروردين كه روز استقرار نظام اسلامي است روز ميمون و پربركتي
است و اين ديد و بازديدها كه با «يا محول الحول و الاحوال» آماده ميشود با صله رحم
آماده ميشود با «تَزاوَروا فانّ في زيارتِكم احياء لقولبكم وذِكراً لاحاديثنا»[30]
سرسبز و خرم است، نوراني است، البته آن يك بحث اساسي دارد كه سير تاريخي نوروز چه
بود، اسلام تا چه اندازه تأييد كرد معناي اسلامي بودن عيد چيست [ايا] صرف سكوت كافي
است امضا كافي است يا دستوري دارد، در هر حال اين روايت مُعَلّيبنخُنفيْس بنا بر
تسامح در ادلهٴ سنن، مقداري راهگشاست. به ما گفتند از هر فرصتي بهره نيك ببريد؛
گفتند شما اگر در بهار ديديد خوشهاي و غنچهاي شكفته شد و سبز شد به ياد قيامت
باشيد. در قرآن كريم زياد از مسئله بهار به عنوان مثل كمك گرفته شد [فرمود] همان
طوري كه اين مردهها زنده ميشوند شما هم اينچنين زنده ميشويد و سر از خاك بر
ميداريد[31].
پروردگارا! امر فرج وليّات امام زمان(ارواحنا فداه) را هر چه زودتر اصلاح بفرما!
نظام اسلامي را در سايه وليّات تا ظهور آن حضرت حفظ و حمايت بفرما!
مقام معظم رهبري را در سايه عنايتهاي آن حضرت حفظ بفرما!
مراجع تقليد، حوزههاي علمي، دانشگاهها و مراكز علمي را در پرتو عنايت آن حضرت حفظ
و حمايت بفرما!
همه ما و مسئولين نظام را به انجام وظايف مشروعمان آشنا و موفق بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، احيا و امواتشان، علما، مؤلفان علوم الهي، اساتيد، ذوي
الحقوق، شهدا و امام راحل (همه) را با انبيا(عليهم السلام) محشور بفرما!
خطر بيگانهها را به خود آنها برگردان!
مسلمانهاي جهان را از شرّ اين استكبار جهاني و نظم نوين جهاني نجات مرحمت بفرما!
بين ما و قرآن و عترت، لحظهاي جدايي نينداز!
پايان امور همه را به خير و سعادت ختم بفرما!
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ
لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾
صدق الله العلي العظيم
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الارشاد، ج 1، ص 235.
[2] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 514 ـ 517.
[3] . بحار الانوار، ج 29، ص 352.
[4] . غرر الحكم و درر الكلم، ص 138، ح 2416.
[5] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[6] . سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[7] . سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[8] . نهجالبلاغه، حكمت 289.
[9] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 183.
[10] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 183.
[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[12] . سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[13] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 106.
[14] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.
[15] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 106.
[16] . سورهٴ بقره، آيهٴ 148.
[17] . سورهٴ حديد، آيهٴ 21.
[18] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 83.
[19] . بحار الانوار، ج 4، ص 43.
[20] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
[21] . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[22] . بحار الانوار، ج 10، ص 123.
[23] . ر .ك: سورهٴ بقره، آيهٴ 96.
[24] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 21.
[25] . سورهٴ حاقه، آيات 30 و 31.
[26] . الكافي، ج 2، ص 186.
[27] . سورهٴ بقره، آيهٴ 96.
[28] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.
[29] . بحار الانوار، ج 64، ص 73؛ المحاسن، ج 1، ص 131.
[30] . الكافي، ج 2، ص 186.
[31] . ر . ك: سورهٴ اعراف، ايه 57؛ ر . ك: سورهٴ روم، آيهٴ 50؛ ر . ك: سورهٴ فصلت،
آيهٴ 39.
25/1/1390
|
|
|